1. نیش و نوش
بسیارند شعرهایی که نیش دارند، زیادند شعرهایی که نوش دارند، فراوانند شعرهایی که نه نیشی دارند و نه نوشی؛ و اما چه کماند شعرهایی که هم نیش دارند و هم نوش:
اینکه با مردم مدارا میکنم از بهر توست
ورنه کی پروا بُوَد از قولِ بدگویان مرا
(عبدالقادر گیلانی)
گر به غارت میبری دل، باک نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
(عطار)
2. من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
به نظرم شعر خوب، یک فیلمنامه است، یک صحنه از یک سینمایی عاشقانه:
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل رویسیه مانده ز گار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم
مردمی کن مشو از دیدهٔ خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنهٔ دیوار جدا
میدهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
(امیرخسرو دهلوی)
دهلوی در دو بیت اول، چه تصویرسازی پراحساس و استادانهای داشته، یکبار دیگر با هم بخوانیم:
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
3. وقتهای پرت
لابهلای کارهای روزمره سعی میکنم وقتی هدر ندهم. حتی اگر ماشینهای توی خیابان زیر لاستیکشان لگدمالم نمیکردند، در حین راه رفتن در خیابان هم کتاب میخواندم. فکر کنم جمع وقتهای پرت در طول روز هر آدم بیشتر از وقت مفیدی است که برای کارهای مهمی چون کتاب خواندن قرار میدهد.
من امروز در یکی از همینگونه وقتها پنجاه صفحه از کتاب از انشا تا نویسندگی» جعفر ربانی را خواندم. اگرچه نویسندۀ آن، قلم ویژهای نداشت، ولی حرفهایی بهدردبخور در رابطه با اندیشیدن و نوشتن داشت. میگفت:
"اندیشۀ آدمی آن اندیشهای که میتواند به گفتار در آید محصول مواجهۀ او با محیط پیرامون است، مواجههای آگاهانه و نه خود به خود. حال چه باید کرد که اندیشه ساخته و پرداخته شود؟ جواب روشن است باید مطالعه کرد، دید، گفت، شنید، به سفر رفت با دیگران نشست و برخاست کرد و با تعقل با امور برخورد نمود تا اندیشه پرورش یابد. اما در مورد موضوع خاصی که فعلاً مورد بحث ما است _ یعنی نوشتن _ مطالعۀ کتاب نقش مؤثرتری دارد، زیرا خواندن و نوشتن همچون دو برادر یا دو خواهر توأمانند که یکی از دیگری تأثیر میپذیرد."
میگفت:
"کسی که بخواهد نوشتهای در خور توجه و قابل قبول عرضه کند به گنجینهای غنی و مناسب از واژگان نیاز دارد."
(از انشا تا نویسندگی، ص ۴۶)
با خواندن این چند خط، یاد حرفی از رضا بابایی افتادم که میگفت:
"برای پیشرفت در هنر نویسندگی دو توصیه مهم و کلی وجود دارد که به قطع کارساز است: نخست اینکه تا میتوانیم باید نوشتههای خوب و زیبا را بخوانیم و دوم اینکه توصیۀ اول را جدی بگیریم؛ یعنی گمان نکنیم که از راهی غیر از خواندن آثار ممتاز، در نویسندگی میتوان به جایی رسید. بهترین کلاسهای آموزش نویسندگی، در میان سطرهای یک نوشته خوب برگزار میشود و مؤثرترین گام را آنگاه برمیداریم که قلم به دست میگیریم و مینویسیم."
(بهتر بنویسیم، ص ۱۸۵)
آیا از اینهمه دکان دونبشی که در کشور برای آموزش نویسدگی باز شده، هیچیک به هنرآموزانشان میگویند که آموزشگاه واقعی نویسندگی در جایی دیگر است، در خواندن آثار ممتاز دیروز و امروز. چیزی که بسیار پراهمیتتر از فنون آکادمیک نوشتن و نویسدگی است.
درباره این سایت